معنی حشره کش
لغت نامه دهخدا
حشره کش. [ح َ ش َ رَ / رِ ک ُ] (نف مرکب) هر دارو که حشرات را کشد. بهترین حشره کشها گرد ددت است. و از این پیش گرد تنباکو، محلول نمک طعام، جوشانیده ٔ برگ درخت گردو و آب صابون و امثال آن برای این مقصود بکار می بردند.
فارسی به انگلیسی
Pesticide
فرهنگ معین
(~. کُ) [ع - فا.] (اِمر.) هر یک از مواد سمی به شکل گرده یا محلول یا گاز که برای از بین بردن حشرات به کار رود.
فرهنگ عمید
هر داروی سمّی به شکل گَرد یا محلول که برای کشتن حشرات یا دفع آفتهای گیاهی به کار میرود،
فارسی به عربی
فرهنگ فارسی هوشیار
مایکش (صفت اسم) آلت و ابزاری که برای کشتن حشرات مانند پشه مگس ساس و غیره بکار برند، داروی سمی که برای کشتن حشرات استعمال شود از قبیل امشی و غیره.
فارسی به آلمانی
Insektengift (n), Insektenpulver (n)
حل جدول
داروی کشنده حشرات
حشره کش قدیمی
امشی
ددت
سم حشره کش
ددت
حشره کش پمپی
امشی
محلول حشره کش
سم، از مشتقات نفت
فارسی به ایتالیایی
insetticida
معادل ابجد
833